- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و ولادت حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
سوّمین روزِ مـاهِ شعـبان است عرش تا فرش نورباران است پنجمین نوبت ِظهـورِ خـداست دم صـبـح آسـمـان مــنـوّر شـد نَه مـدیـنه، جـهـان معـطّـر شد بـوسه پـیـوسـتـه و مُـکـرّر زد بوسه بـر گـونهاش پـیـمبـر زد ریخـت تا اشکِ جَدّ اطـهـر او گـریـه کـردنـد در غـم سـر او تـوأمـان است شـادی و غـم ما حال اشک است حال درهم ما وصف او را خُـدای سُبحـانش گـفــتــه در آیــههـای قــرآنـش جانِ شـیـرین ِخـواجۀِ دو سَـرا دوّمـیـن نـورِ چـشـمِ شیـرِ خـدا الـسَّـلام ای بـهـشت گـریهکُنان حاصلِ زَرع و کِشتِ گریهکُنان با تو عُـمریست آشـنا شـدهایم ما هـمـان مـیـوۀ سَـوا شـدهایـم تو همانی که وِتر مُوتُور است تو همانیکه سِرِّ مَـستور است شَر نمیخـواهم اَهلِ خِـیرم کن بی نـیاز از عـطـای غـیرم کن ایکه آب از تو بینصیب شده ای مـسـیحـای بر صلـیب شده
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
از زادگاه خویش کـجا میروی حسین این راه امن نیست چرا میروی حسین با حـاجـیان کـعـبه که عـهـدی نـداشتی سوی کدام شهـر و بلا میروی حسین آیـا که داده وعــدۀ مـهـمـان نـوازیات با خانـواده مستِ صـفا میروی حسین در روز روشن از که کـنایه شـنـیدهای کاین نیمه شب بدون صدا میروی حسین از مـژدۀ سـفـر هـمـه شـادنـد کـودکـان مرغان به زیر پر چو قطا میروی حسین گـویـا دل از مـدیـنـۀ جـدّت بــریــدهای خود را سپردهای به خدا، میروی حسین بـدرود ای عـزیـز، خـدا بـاد هـمـرهت با اشک و آه و سوز و نوا، میروی حسین
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
عـزّت زیـاد، آه، کجـا میروی حـسین تا مکه، یا به کرب و بلا میروی حسین این وقتِ شب! شبانه چرا بار بـستهای با اهل بـیـتِ آل عـبـا میروی حـسـین با کـودکـان و پـردگـیـان و مـعـاشـران گویا به پیـشـگـاه خـدا میروی حـسین اینـگـونه که تو غـرقِ وداعِ پـیـمـبـری داری به مـقـتـل شهـدا میروی حـسین شیرخواره میبری و جوان میبری و پیر عباس میبری، به خَفا میروی حسین صاحب حرم! چرا ز حرم میزنی برون با سوز و اشک و حال بکا میروی حسین با هـیـبتِ پـیـمـبـر اکــرم زدی بـه راه با ذکر مادرت، به نـوا میروی حسین «اُخرج إلیَ العراق» شنیدی ز جدِّ خود؟ آیا به کـوی درد و بـلا میروی حسین زینب اسیـر میشـود و تو شهـیدِ عشق داری بـسوی اهل جـفا میروی حسین حج را بَدل به عمره کـنی ای امامِ حج تا قـتلـگـاه، جـای مـنـا میروی حسین زیر سُـم سـتـور، تنَت لِه شـود غـریب در زیر تیغِ کین ز قـفا میروی حسین در پیـش چـشم فـاطمه با جـسم بیکـفن بر عهد خویش کرده وفا میروی حسین از کربلا به کوفه و از کوفه تا به شام بر نیزهها به رأس جدا میروی حسین بعد از تو کوفه، رحم به زینب نمیکند در شامِ غم به طشتِ طلا میروی حسین
: امتیاز
|
مصائب خروج سیدالشهدا علیهالسلام از مدینه
جـدایی از مـدیـنـه بـاورم شـد حرم غمخانۀ صاحب حرم شد همه حجـاج زهـرا بار بـستـند به این رفتن دل عالم شكـستـند به ناقه مادری و شیر خواری شـود آمــادۀ اُشْــتُــر ســواری تـمـام مـشـكهـا پُـر آب بـاشـد كمی آرام، اصغر خواب باشد كناری نجمه مست روی قاسم زند شـانه سر گـیـسوی قـاسـم ولی یك سو همه تصویر این شب شـده وقـت پـریـشـانـی زیـنـب سر او بر سر دوش حسین است پناه او در آغوش حـسین است شده ذكر لـبش با چـشم گریان عزیزم بیتو میمیرم حسین جان تــمـام آرزوهـایـم تـو هـسـتـی منم مجنون و لیلایم تو هـستی همه شب روی سجـاده نـشیـنم الهـی ای حـسین داغـت نبـیـنم تــمــامـی امـانـت هـای مــادر مـیـان بـسـته پـیـچـیـدم بـرادر
: امتیاز
|
مناجات با صاحب الزمان در خروج کاروان سیدالشهدا از مدینه
اینروزها اشکی روان داری دوباره چشم تر و قـدی کـمان داری دوباره مستورهها در بین هر محمل نشستند دلشـورۀ یک کـاروان داری دوبـاره مانند آن بعضی که زینب در گلو داشت بغض گـلویی بیکران داری دوباره اکـبـر کـنـار دسـت زیـنب ایـسـتـاده حسرت به این تازه جوان داری دوباره روبندهها بر روی صورتها نشسته روضه برای دخـتران داری دوباره سقا به روی دوش مشکش را گرفته داغ قـد ایـن پـهـلـوان داری دوبـاره داغی به یاد ازدحـام کوچه بازار... از خـنده و زخـم زبان داری دوباره آقـا دگر باغ و بـهـارت رفـتـنـی شد آرامـش این روزگارت رفـتـنـی شد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای مـنـتـهـای رحـمـت والا محـمد ای جـلـوۀ لطـف خـدا بر ما محمد ذکـر تو شـد آرامـش دلـهـا محـمـد این داغ آتش می زند دل را محـمد
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
یا بشیر و یا نذیر ای حضرتِ والا سلام بر تو ای یاسینِ امّت حضرت طاها سلام مبعثِ تو عالمی را زد به هم ختمِ رسول جان بقربانت شوم ای گـوهرِ زیبا سلام رحمة للعـالمـین شد نُه فـلک محـتاجِ تو رحمتی کن بخششِ بالاتر از دریا سلام گفتن از مدح و ثنایت نیست در حدِّ عقول ای که مدحت را سروده ایزدِ یکتا سلام دختری داری که مقصودِ تمامِ خلقت است بر تـو بر دخـتـرِ تو یا ابـا لـزهـرا سـلام مات و مبهوتم ز الطافِ خـدای سرمدی بعـثت آمد پاک کن قلبِ مرا از هر بدی قبلهگاهِ عاشـقان شد بعد از این غارِ حرا جلوهگر در این جهان شد بعد از این غارِ حرا گفـتگـویت با فـرشته بر همه ثابت نمود مرکزِ اسرارِ جان شد بعد از این غارِ حرا چه مقامی داده شد بر تو عزیزِ مسلمین مثلِ یک دارالامان شد بعد از این غارِ حرا در کـنارِ کعـبه در بالای یکِ کـوهِ بلـند مثلِ یک سنگِ نشان شد بعد از این غارِ حرا بعد از آن قرآن تلاوت کردنت حبل المتین مثلِ یک چشمه روان شد بعد از این غارِ حرا روزِ مبعث آمد و شادم از این فرخندگی بعد از این آغاز شد سرفصلِ پاکِ بندگی یا رسـول الله تـسـلـیـمِ تـوأم ای مـحـترم میخورد برهم پس از این خانۀ ظلم و ستم بیـرقِ اسـلام را افـراشـتی در نُه فـلـک مرتضایت شد عـلمدارِ تو و طرفه عَـلَم رحـمة للـعـالـمین رحمی کن از راهِ وفا یاری ام کن تا که در این راه بردارم قدم مستـحقـم بیکـسم دلـواپـسـم خـتـمِ کـلام بـر منِ افـتـاده از پـا میکـنـی آیا کـرم؟ دعوتم کن تا مدینه تا حریمِ گنبدِ خضراییات من که دلتنگم پُر از دلتنگی از بهرِ حرم روزِ مبعث را برایم شاد کن با یک برات هم نجف خواهیم؛ هم شش گوشه هم شط فرات
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
دوبـاره نـور رسید و جهـان منوّر شد رسیـدن همه تا عـرش حق میـسّر شد بـخـوان که آیـنـه در آیـنه مـکـرر شد بخوان که خواندن تو ابتدای زیباییست بخوان که خلقت تو از برای زیباییست به نام تو گل قـمصر چنین معـطر شد به مهر روی نبی عشق هم ملازم شد ستارهای بدرخـشیـد و عـرش قائم شد و کـوه نـور برای شـما چو مـنـبر شد سخن نگـفـت نـبی غـیر اِنْ هُوَ یُوحی رسیده تا لب عرش و سپس دَنَا فَتَدَلّی و عـرش حق به نام شما سـراسـر شد تـویی تو غـایت قـلب سـلـیـم یا احـمـد تویی تو صاحب خـلق عـظیم یا احمد که روزی هـمه با دست تو مـقـدر شد تــو نـــور اولـی آقـا، تـو عـاقــل اول به مهـر تو شده ذرّه چو عـارف کامل به نام توست که عرش خـدا منوّر شد تویی نـگـار دو عـالـم نگـار تو حـیدر همیـشه و همه جا شد قـرار تو حـیدر که ذکر روی لب تو همیشه حیدر شد هـمیشه و همه جا در کـنارتان حـیـدر به روز بدر و اُحـد یا حُـنین یا خـیـبر و شمس کون و مکون حضرت غضنفر شد تمام هـسـتی تو حـیـدر است با زهـرا و گـشـته خـنـدۀ زهـرا بـرای تو دنـیـا به عـرش مهـر آل شما چو محور شد چه زود بین مـدیـنه شود به پا طوفان و میشـوند سگان سعـود، دل نگـران و نصبِ عـینِ همه ما پـیام رهـبر شد دعا نمودی و عمرم شده است زیر علم هزار شکـر نشـسـتم به پای شاه کـرم و هـدیـۀ هـمـۀ مـا به آسـتـان سـر شد اگر قـبـول تو افـتـد تـمـام هـسـتی من دهم به راه حسین و علی و یا که حسن کـه عـالـمـی گـدای گـدای قـنــبـر شـد چو قـطرهای که نشـستم به دامن دریا شـدم یـتــیـم شـما و تـویـی فـقـط بـابـا که کـیمـیای همه یک نگاه کـوثـر شد مـسـمـط من بـیـچـاره تـا که آخـر شـد کتاب فـضل تو آقا دوبـاره از سر شد و رفتن همه تا عرش حـق میـسّـر شد
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
به دستِ دین تو أدیانِ سابق میشود تکمیل رسیدی تا به ویرانی روَد اصحابِ شومِ فیل بخوان پیغمبرانه! چون که با لحنِ حجاز تو به واللهِ دو چندان میشود زیباییِ ترتیل محاسن را معطّر کردی و عطّارهای شهر کم آوردند و شد بازارشان بیرونق و تعطیل به باباهای در جهلِ مرکّب خفتۀ بیدین پس از این عشقِ دختربچهها را میدهی تحویل عقیقِ دستهایت میشود مُهـر نمازِ نوح عبایت میشود سجادۂ عیسی و اسماعیل »امین» بودی و با ایمان گمانم مادرِ موسی به دستانت سپرده کودکش را در کنارِ نیل نشسته گوشۀ معبد، تورّق میکند هر شب چه خوش میگوید از قرآنِ تو؛ تورات با إنجیل همان قرآن که «حبلُ اللّه» را «وحدت» تلقّی کرد خوشا آنکس که دارد در سکوتش قدرتِ تحلیل محمّد خواندمت جایِ رسول الله! امشب را کمی بگذار قـربانت شوم مانندِ جبرائیل ولی الله خواندی در غدیرِ خم! بدونِ شک به عشقت « یاعلی» میگوید آری صورِ اسرافیل!
: امتیاز
|
مناجات عید مبعثی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
مبعـث شده ای نور دو چـشمان پیـمبر آن چهـرۀ خود را بنـمـایـان گل حـیدر ای یـوسف گـم گـشتـۀ زهـرای مطهر باز آ که جهان غرق فساد است سراسر ای آنکه چو حیدر به زمان شمس عیانی وقـتـش نشده پـرده ز رخـسار کشانی؟
: امتیاز
|
عید مبعث پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
صحبت از مبعث که میآید مسخًر میشوم با نوای یا محمّد پاک و اطهـر میشوم ذکرِ پیغمبر شریف است و پُر از آزادگی نـامِ او میگـویم و مثلِ کـبوتر میشـوم میرهـانم خویش را از ظلـمتِ بیانتها میروم سمتِ رسول و ماهِ انور میشوم من مسلمانم مسلـمانِ دو ابـروی کـمان گر پـذیـرایم شود مانـندِ نوکـر میشـوم عـزّتِ تـسلـیم از آزاد بودن بهتر است عبدِ احمد هستم و با عشقِ او زر میشوم گفتههایش یک به یک روشنگرِ راهِ من است گر که از خطّش بپیچم باز ابتر میشوم گفت پیغمبر که بعد از من علی باشد نجات بیسبب نبود دمادم وصلِ حیدر میشوم سر سپردم بر امیرالمومنین یعسوبِ دین عاقـبتِ خیرِ دو دنـیا مثلِ قـنـبر میشوم مبعثِ ختم رسولان میدهد بر دل نوید میرسد یک روز مهدی و منوّر میشوم روزِ مبعث را سبک نشمار روزِ رحمت است صحبت از مبعث که میآید مسخّر میشوم
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
جهـان نـبـود و تو بودی نـشـانۀ خلـقت هـمای اوج سـعـادت به شـانـۀ خـلـقـت جهان نبود و خدا با تو گفـتگـو میکرد به حُـسن خـاتـمت از آسـتـانـۀ خـلـقـت جهان و هرچه در آن پیش تار مویت هیچ! چگـونه از تو بگـویم بـهـانۀ خـلـقـت؟! برای از تو نوشتن اجازه با عشق است بهار عطر تو را در گلابدان میریخت زلال نام تو را در دل جهان میریخت بخوان به نام خدایت که خلق کرده تو را هزار مژده و معنا از آن «بخوان» میریخت جهان چه داشت اگر روشنایی تو نبود؟ چگونه از سرِ گلدستهها اذان میریخت؟ به یُـمن آمـدنت سنگ، مهـربان میشد «ستارهای بدرخشید و...» آن ستاره تویی ستارهای که به آن میشود اشاره تویی سـتارهها و زمـین، دانههای تسـبـیحاند و خـیر اوّل و آخر در استـخـاره تویی زمین کتاب خودش را دوباره میخواند به هر کجا برسد مقصدش دوباره تویی بدون نور تو راهی به سمت پایان نیست بتـاب بر سـر دنـیـا که راه چـاره تویی بـــتــاب آیـــنــهگــردان آشــنــایــیهــا دعـای حضرت آدم قـسم به نـام تو بود نجـات نـوح پیـمـبر، به احـترام تو بود عصای حضرت موسی به نامت آذین داشت دم مـسـیح مـسیـحـایی از سـلام تو بود خلـیل، دوش به دوش تو رفت در آتش که شعله « بَرد و سلام» از طنین گام تو بود اگر عزیز جهـان بود یوسف از خوبی اسـیـر حُـسـن تـو دلـدادۀ کـلام تـو بـود بـیـا سـری به درخـتـان پـیـر بـاغ بزن علی پس از تو چراغ ولایت عشق است کنار حضرت کوثر که آیت عشق است دو چلچراغ، دو سرو جوان باغ بهشت که راز خلـقت آنها امامت عشق است دوازده غــزل سـبــز نـامـکــرّر نــاب که هر کدام به نحوی روایت عشق است کسی شـبـیه تـو میآیـد از اهـالـی نـور کسی که آمـدن او نـهـایت عـشـق است نهـایت هـمۀ خـوابهـای خـوب تـویی
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود ای کـوههـا به بـردن نـام تو در قـیـام ای رودها به گـفتن ذکر تو در قعـود ای در اذان مــأذنــههـا زنــده تـا ابــد ای در گلوی هرچه مؤذّن پُر از سرود برگرد و از دوبـاره حـرایی بیافـرین پُر شد دوباره عـرصۀ تاریخ از یهود آل امیّه شکـل جـدیدی به خود گرفت شد کعبه در محـاصرۀ آلی از سعـود وقتش رسیده، باز الم یجـعـلی بخوان شد وقـت آنکه باز ابـابـیـلها فرود...
: امتیاز
|
مدح و مناجات با پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
کـيـستی ای خـندههايت رحمةٌ للعالمين گـيسوانت ليـلةالقـدر سـماوات و زمین ای اشارتهای ابروهای تو لا ريب فيه مهـربانیهای چـشمـانت هدیً للمتـقـين ای شب معراج، سبحان الذی أسرای من عروة الوثقیست دامان تو يا حبل المتين ايّها المزّمّل امشب تا سحـر بيدار باش تا طلوع فجـر قـرآنها بخوانی با یقـین در رکوع کيست آن زيباترين انگشتری راز بگـشـا ای نـمـاز اولـين و آخـرين نخلهای سالها خشکيده خرما میدهند مینـشيـنی تا کـنار اين دل چـادرنشين
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
مـژده ای دل که شب بـعـثت طاهـا آمد جـان و روح دگـری بـر تـن دنـیـا آمـد شب همان شب که جهان غار حرا را میدید چـشم افـلاک، تـجـلّـیِ خـدا را مـیدیـد
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
از عـرش آمـدنـد مـلائک به خـدمـتـش تنها به قصد عرض ارادت به حضرتش حـالا در امـتــداد مـسـیـر پـیـمـبــریـش مـیآیـد از حـرا پـی اظـهـار بـعـثـتـش از لحـظـۀ الـست که نه پـیـشـتـر از آن بـر شـانـهاش خـدا زده مـهـر نـبـوّتـش او خـاتـم تـمـامی پیـغـمـبـران شـدهست پس خـتم هرچه خیر بوَد در رسالـتـش بـوی گلاب ناب زمین را گرفـته است آری نشـسته دُرّ عـرق روی صورتش افـتــاد کـوه نـور بـه سـجـده مـقـابـلـش تا دیـد جـلـوه میکـند اینسـان أُبُـهّـتـش در شرح بندگـیش چها میشود نوشت؟ جایی که میرسـد به خـدایش هـویّتـش پیش از ظهور رحمت کُـلیّهاش به دهر کِی شـاه مینـشـست کـنـار رعـیّـتـش؟ یک دم زبان به شکوه گری وا نمیکند هـرچــنـد مـیکـنــنـد دمــادم، اذیّــتــش کوثر رسیده است به او پس مشخّص است ننـشـسـته است گرد به دامان عصمتش باید که پـرچـمش همه جا قـد عـلَم کـند وقـتی عـلیست یار نخـست شریعـتـش او آمـده ست تا که بـفـهـمـنـد اهـل دین دین خداست، عشق به حیدر حـقـیقـتش در هر دو حال گفته فـقـط یا عـلی مدد قـربـان جَلـوتش که بوَد مثـل خَـلـوتـش امشب شب زیارتمخصوصۀ علیست پس شک نکن که رفته نبی هم زیارتش
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
در حـلـقـۀ لاهـوتـیـان شـور و نوا بود هر جا سخن از وصف یاری دلربا بود در رفت و آمد بود فـوجی از مـلائک از عـرش آوایی به جـمـع مـاسـوا بود عــشـاق بـا حـق وعــدۀ دیــدار دارنـد وعـده گه زیـبای حق با مصطـفی بود میـعـاد عـشاق از ازل تـعـیـین نمـودند این بار وعـده گاهـشان غـار حـرا بود آن چه در این دیدار بر هستی عیان شد یـک هــدیـۀ والا ز درگــاه خــدا بــود یـعـنی خـدا یک لطـف بیهـمـتا نموده یک رحـمـة لِلـعـالـمـین اعـطـا نـمـوده او که خدا بر ذات نامش خورده سوگند جبریل بر وحی کلامش خورده سوگند آن کس که قـبل از خلـقت عالم خداوند در نور خود بر احترامش خورده سوگند تنها نه بر نامش خـدای او قـسم خورد بر خاک مانده زیر گامش خورده سوگند هر سنگ زیر پـای او در روز بعـثت بر صدق و گفتار و پیامش خورده سوگند در سورۀ رعد او علی را شاهدش، خواند یعنی که بر او و امامش خورده سوگند آن کس که پـیـغـمـبـر به کل انـبـیا بود مـولا ابالـقـاسم مـحـمد مـصـطـفی بود هر کس که مستی میکند ساغر گرفته سـاغـر ز دست شاهـد و دلبـر گـرفـته گـفـتا که اِی مُـزَّمَّـل اِی مُـدَّثِّر ای یـار برخـیـز که پـیـغـمـبـریات سر گـرفته وقـتـی که میلـرزیـد در زیـر عـبـایی روی لـبـانـش ذکـر یـا حـیـدر گـرفـتـه باشـد تـراوشهـای لـعـلـش در ولادت وحیِ الـهـی را کـه پـیـغـمـبـر گـرفـتـه زمـزمـۀ نام عـلـی را هـر که بـشـنـیـد ایـن ذکـر را تـا لـحـظـۀ آخـر گـرفـتـه اسـتـاد جـبـریـل امـیـن تنـهـا علـی بود در قـبـر میگـویم فـقـط مولا علی بود دین نـبـی، حُـبّ و تــولای عـلـی بـود مـهـر جـمـال و روی والای عـلی بود گویا نظـر بر وجه حق میکـرد طـاها وقـتی که مشـغـول تمـاشـای عـلی بود گـر کاروانها حُسن یوسف را شنـیدند یوسف خودش سرمست سودای علی بود آنچه که جبـریل از طـریق وحی آورد وقـت ولادت روی لـبهای عـلـی بود وصفی که قرآن هم ز وَجهالله میکرد وجـهالـهـی از روی زیبـای عـلی بـود گـفـتا پیـمـبر معـنی ایـمان چـنین است ایمان همان حُبّ امیر المـؤمنـین است
: امتیاز
|
عید مبعث پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ( تضمین غزل حافظ)
چو بر اریکه سوار آن یگانه فارسْ شد پیاده یوسف و یعقوب و نوح و یونس شد بـزرگ مـکـتب تـوحـیـد را مؤسس شد سـتـارهای بدرخـشـید و مـاه مجـلس شد دل رمـیـدۀ مـا را انـیـس و مـونـس شد قدم نهاد به خاک احـمد فـرشته سرشت گرفت گلشن هستی طراوتی چو بهشت به مزرع دل عـشاق تخم عاطـفه کشت نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غـمـزه مسئله آمـوز صد مدرٌس شد بـسـوی او زده پَـر مــرغ فـکـرت اُدبـا بـه خـوی او گـرویـده بُـتــان پـاک قـبـا ز روی او شده شرمنده مهر و مه عجبا به بوی او دل بیـمار عـاشـقان چو صبا فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد یگـانه گـوهر گـنجـیـنۀ طـریقـت اوست امیر کشور عشق است و دولتش نیکوست شکوه معجزه را بنگر و مگو جادوست بصدر مِصطَبَهام میکشاند اکنون دوست گدای شهـر نگه کن که میر مجـلس شد به بام عـرش، ملائک زدند پرچم نـور شد از تجلّی او چـشم بت پرستان کـور بگو به غصّه و غم دور باش از ما دور طربسرای محبت کـنون شود معـمور که طاق ابـروی یـار منَـش مهـندس شد دهـد منـادی غـیب از فـراز عـرش نـدا رسید مظهر حق رکن دین و میـر هُـدا به پاس مقدمش ای جرعه نوش پاک ردا لب از تـرشّـح می پـاک کن برای خـدا که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد بیا بنـازمت ای شـهـسوار عرصۀ جود بخـوان تـرانۀ پُر شـور حمد یا محـمود تو در قیام و ملائک به سجدهاند و قعود کرشـمۀ تو شـرابی به عـاشـقان پـیـمود که علم بیخبر افتاد و عقـل بیحس شد فـرشته آمد و بگـریخـت دیو با خواری به جـمع دلـشـدگـان مژده داد و دلداری شـدم بـه رغـم رقـیـبـان غـلام دربـاری چو زر عـزیز وجـودست نظم من آری قـبـول دولـتـیان کـیـمـیـای این مـس شد به عاشقـان خبر وصل دوست برسانـید سرود گـرم محبت ز نای جان خـوانـید به مقدمش چو «کلامی» گلی بیفـشانید ز راه میـکـده یـاران عـنان بـگـردانـیـد چرا که حافظ از این راه رفت و مُفلس شد
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
آمد از یـثـرب نـدای اقـرأ روح الامـیـن آیههای نور نازل گشته بر، کهفالحصین سـجـده بر مـحـراب ابـروی محـمد آمده خـتم آل المـرسلین از یثـرب احـمد آمده جـمله ارکان جهـان استاده بر فرمان او آیـههای عـشق نازل شد به جان جان او از حرا باران رحمت میرسد اینک، بخوان بسم ربک، بسم ربی، بسم رب دو جهان هل أتی را جرعه جرعه، نوش جانت میکنند نرم نرم اینک به خالق، آیه خوانت میکنند مور شد ملک سلیمانها به خاک پای تو نـور شـد «إقـرأ» مـیان آیـۀ لـبهـای تو از حرا "إقرأ" به گوش آمد، جهان آواز کرد جبرئیل امشب به بوی پیرهنت پرواز کرد خلعـت پیـغـمـبری باشد مـبارک بر شما رحـمـة للعـالـمین از یثرب آمد سوی ما چشمۀ توحـید لبهای تو جـوشیدن گرفت آیههای رحمت و رأفت خروشیدن گرفت آسـمـانها نـور پـاشـیـدنـد بـر نـور خـدا منجلی شد کوه نور امروز، از غار حرا سفره دار خالقی و دست تو حاجت رواست آیههای روشن تو، جلوۀ شمس و ضحی ست عید مبعث، شد طلوع فجر ختم المرسلین احـمد آمد تا که باشد رحـمت للعـالـمـین
: امتیاز
|
عید مبعث و مدح پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
صدا چندین و چندین بار میپیچید میپیچید در آن ابعاد کم، بسیار میپیچید میپیچید که إِقْـرَاء یا محمد یا محمد یا محمد؛ هان صدا در لا به لای غار میپیچید میپیچید بخوان با نام رب خویش؛ من خواندن نمیدانم صدا در گوش با اصرار میپیچید میپیچید به پایش نـوح میافـتاد، ابراهـیم میافتاد به دورش حیدر کرار میپیچید میپیچید محمد آمد از غار حرا اما هنوز آن صوت میان کـوه با تکـرار میپیچـید میپیچـید همان طوری که میآمد عبا مثل گیاهی سبز به پای مرد پیچک وار میپیچید میپیچید و تا گردد فدایی رسول الله، چون عالـم به دور فرق او دستار میپیچید میپیچید و الـلـهـم بـا تـاکـیـد بـر آل مـحــمـد هـم در آن شب در دل اذکار میپیچید میپیچید محمد آمد و حیدر بغل واکرده و تا صبح دمـادم یـار دور یـار میپیچـید میپیچید و چون که شد علی نقطه برای باء بسم الله نبی دورش چنان پرگار میپیچید میپیچید
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام موسی کاظم علیهالسلام
سوز مناجـات تو پُـر کرده زمان را آتش زده داغت دل هـفت آسـمـان را بغضی نشسته در گلویت مثل حـیدر داری بخاطر درد خار و استخوان را
: امتیاز
|